●●● وبلاگ فلش بوک ●●●

نگارش یازدهم درس سوم شخصیت پردازی با موضوع شخصی در همین نزدیکی

تاریخ انتشار : ۱۲ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

نگارش یازدهم درس سوم شخصیت پردازی

موضوع: شخصی در همین نزدیکی

  اولین باری که با او ملاقات کردم هوا سرد بود،متفاوت و البته دوست داشتنی بودنش در نگاه اول حس سردی هوا را در وجودم به فراموشی سپرد. راه رفتن و نگاه های عمیق ونافذش کمی متفاوت تر از سایرین بود.

  اگر بخواهم بعد از یک سال وچند ماه وصفش کنم باید سنگ تمام بگذارم. راه رفتنی پر تکبر البته غرور وتکبری زنانه و جایز.چشمانی روشن به روشنایی ستارەای که درآسمان بیرحمانه توجه را از دیگر حضار می گیرد و همەی آن توجه را برای خود می خواهد. صدای پاشنەی کفشهایش برای من جذابترین صدایی است که در محیط مدرسه وکلاس به گوش می رسد و همان تق تق های پی در پِیش هنگام راه رفتن هر شنونده ای را درگیر خود می کند و بسوی خود فرامی خواند گویی که زمین فقط و فقط متعلق به اوست.

  زیباترین صفت در درونش مهر بی پایان و وصف ناپذیرش است که با هر عمل آن را به همراه دارد و خیلی بی ریا و صادقانه آن را تقدیم می کند به تمام کسانی که تشنه محبت او هستند.

  دارای غرور و نگاه های انسان دوستانە،نگاه هایی که با آن چشمان بزرگ دریا مانند و آهویش برازندگی آسمانیش را به رخ زمینیان می کشد به گونه ای، مرا برای نگاه کردن چند ساعته به چشمانش دعوت می کند تا عمق انسانیت و درونیات عاشقانه اش را بهتر درک کنم و بازنده تر از قبل شوم.

  زیبایی و جذبه ای فوق العاده زیادی دارد پوستی روشن، با آنکه هیچ گاه لمسش نکردم اما می دانم که بسیار نرم و لطیف است. موهای که در نهایت سادگی ریشه های نورافشان طلای رنگ و قهوه ای که همخوانی خاصی با آن چشمان رنگ عسلی و سبزِ زیبایش دارد و رخ ماه مانندش را نورانی تر جلوه می دهد،حس می کنم جوانتر از آن است که نشان می دهد، البته در رفتارهایش بەوضوح دیده می شود که ترکیب سنی متفاوتی در هستی اش پنهان شده، گاهی خنده های شیرینی را با آن دندانهای ظریف و لبان صورتی رنگش به نمایش می گذارد که آن خنده ها همان خنده های از عمق وجود هستند که آکنده به بوی محبت و مهربانی وعشق است و گاهی هم مانند اشخاص با تجربه و کاردان نقش دریای پر تلاطم با امواج دانش را بازی می کند. وجودی دارد پر از هیجانات مثبت و خلق و خویی که می تواند زندگی هر سرگشته ای را به شیرینی گرفتن دستانش تبدیل کند.

گسترش ضرب المثل عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل مثل نویسی صفحه 93 کتاب نگارش دوازدهم انشا

تاریخ انتشار : ۱۱ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۹۳ کتاب نگارش دوازدهم ضرب المثل عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل گسترش مثل نویسی متن با رعایت ساختمان بند

 

گسترش ضرب المثل عالم شدن چه آسان

مثل نویسی ضرب المثل عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل

مقدمه : خداوند که انسان را خلق نمود تفاوت هایی بین وی و سایر موجودات قرار داد که یکی از این ویژگی توانایی آموختن است.

بدنه : انسان که به سن ۷ سالگی می رسد کم کم شروع به آموختن علم می کند و این علم آموزی از کلمه الف شروع شده و تا بی نهایت ادامه می یابد. هیچ محدودیتی برای کسب دانش و عالم شدن وجود ندارد. اما آیا این موضوع برای انسانیت هم صدق می کند؟ مدرسه ای وجود دارد که در آن انسانیت بیاموزند؟ و یا مدرسه ای که تمام معلم هایش معیارشان برای نمره دادن مثلا صداقت ، وفاداری، درست کاری، خوش عهدی و… باشد؟

گسترش عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته مثل نویسی انشا ضرب المثل صفحه 93 نگارش دوازدهم

تاریخ انتشار : ۱۰ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۹۳ کتاب نگارش دوازدهم ضرب المثل عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته گسترش مثل نویسی متن با رعایت ساختمان بند

گسترش ضرب المثل عاقل نکند تکیه به دیوار

مثل نویسی عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته یعنی چه؟

 

مقدمه : انسان با ویژگی داشتن عقل و اراه از سایر موجودات متمایز می شود اما گاهی انسان ها از ویژگی داشتن عقل به خوبی استفاده نمی کنند.

بدنه : هرانسانی در طول مسیر زندگی خود با موانع بسیار زیادی مواجه می شود که باید با درایت و عقل خود این موانع را کنار بزند و از آسیب های مسیر به تکیه گاه هایی که برایش سودمند هستند ، پناه ببرد. اما گاهی انسان از لغزش های مسیر هراسان شده و تصمیمی اشتباه اتخاذ نموده و پا در مسیری غلط گذاشتهو نه تنها به تکیه گاه های امن مراجعه نمیکند بلکه به سمت کسانی یا چیزهایی می رود، که نه تنها به او یاری نمی رسانند بلکه او را در چاه هایی عمیق تر از چاله ای که در آن است می اندازنند. برای مثال تکیه بر پول ، ثروت ، دوستان نا سالم و…. عاقبتی جز سردرگمی ندارد. در واقعا تکیه کردن بر این چیزها مانند تکیه کردن بر دیوار شکسته می ماند که شاید گاهی سودمند باشد اما در اکثر مواقع دیوار روی سر انسان آوار شده و به او بسیار آسیب می رسانند. حتی اگر آسیب نرسانند بازهم تکیه گاه مناسبی نیستند.

نتیجه : در زندگی تنها تکیه گاه مناسب برای انسان خداوند متعال است که تکیه کردن بر او هرگز موجب آسیب رسیدن به انسان نخواهد شد.

 

مثل نویسی عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته

 

مقدمه : منظور این است که انسان عاقل باید هر کار و‌عملی را براساس تعقل و تفکر انجام دهد و هیچگاه بدون فکر و اندیشه عمل نکند و به اصطلاح بی گدار به آب نزند.

برداشت شعر عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد مفهوم صفحه 41 نگارش دوازدهم

تاریخ انتشار : ۹ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

شعر گردانی صفحه ۴۱ کتاب نگارش دوازدهم انشا برداشت از شعر فخرالدین عراقی عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد گسترش تفسیر پیام درباره درمورد شعر

برداشت شعر نگارش دوازدهم

شعر گردانی صفحه ۴۱ نگارش دوازدهم

انشا شعر عشق شوری در نهاد ما نهاد

 

انشا شعر عشق شوری در نهاد ما نهاد شماره 1

 

مقدمه : نمیدانم من یعقوب گونه ام یا جانان یوسف تبار است، که بویش را از فرسخ ها استشمام میکنم. نمیدانم اما هرچه که هست از جانب اوست و من نیز با آن خوش هستم و شاید این همان جنونی است که مجنون را دچار کرده بود.”

 

بدنه : تپش شدید قلبم، لرزش محسوس دستانم، گلگونی گونه هایم همه و همه در جانب او، ترس رسوایی را در جانم ریخت. او بی مهابا و آزادانه خنده سر میداد و سخن میگفت و حتی آنی هم فکر نمیکرد که دارد جان از تنم می‌ستاند. دیگر نتوانستم دوام بیاورم و دوان دوان بسوی اتاقم پناه بردم و به تمام سوالات مادرم از پشت در تنها گفتم خسته ام و سر در بالش فرو بردم.

میخواستم آن صنم را از یاد ببرم یا حداقل میخواستم از سِحر دلم با کسی سخنی بگویم و خو را خالی کنم، اما میدانستم که دیوانگی محض است چون اگر به تمسخر هم نگیرند مرا مجنون و کم عقل میپندارند. البته حق هم دارند این همه تفاضل سنی هم کم نیست. اما چرا به چشم من نمی آمد؟ و این دقیقا همان چیزی بود که مرا نمیدید و بچه مینگاشت.

روز به روز لرزش دستهایم بیشتر میشد، تمرکزم کمتر میشد، دیگر تپش قلبم مختص به لحظه ای نبود، تنگی نفس مهمان دائمی ام شده بود. مادرم با نگرانی مرا از این مطب روانه آن مطب میکرد اما ای کاش میتوانستم کمی از دردم را به او بگویم.

مدتی گذشت. به تمام آن حالات وخیمم افسردگی هم افزوده شد. او وقتی از حالم باخبر شد، به خانه‌مان آمد تا به رسم آشنایی‌اش، رفع تکلیف کند. تغییر حالت آن روزم، مادرم را هم مشکوک کرده بود. وقتی در مقابلش نشستم، احساس کردم بهتر از این نمیتوانم باشم. او با لبخندی حالم را پرسید و من که در حال اوج گرفتن به سوی ابر ها بودم به گفتن “خوبم” بسنده کردم. میخواستم نوای دلربای جانان طنین بخشِ فضا شود. گفت:” خبری برایت دارم که در اثنای تمام احوال بدت، خوشحالت میکند.” و من که رویا بافی هایم در آن لحظه را تبسمی بر لبانم کرده و به او زل میزدم، ناگه احساس کردم با گفتن حرفش به سوی من حمله‌ور شده و قصد خفه کردنم را دارد که ای کاش موفق میشد _”تقریبا دوهفته دیگر تا مراسم ازدواجم مانده است. خیلی بی سرو صدا پیش رفتیم چرا که دلبرم اینگونه طلب کرده بود. او را ندیده ای. او فرشته ای است که از آسمان برای من به زمین قدم نهاده.” در انتهای حرفهایش تنها کمی سیاهی میدیدم که آن هم پرید.”

 

نتیجه : حال که مدتهاست روحم به آسمان عروج کرده است، اما نمیدانم چرا پیکرم قصد رخت بربستن از زمین را ندارد. جنونم آخر دست مرا پیش مادرم رو کرد و او نیز به درخواست طبیب، مرا به دارالمجانین مصادره کرد. تنها چیزی که تا اینجای زندگی عایدم شده این است که عشق زیباترین حس زندگانی است حتی اگر به وصلت پایان نپذیرد و کوهی از اندوه بر دوشت نهد، ارزش تجربه کردن را دارد.” 

 

گسترش از دل برود هر آن که از دیده برفت انشا ضرب المثل صفحه 27 کتاب نگارش دوازدهم

تاریخ انتشار : ۸ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۲۷ کتاب نگارش پایه کلاس دوازدهم گسترش مثل نویسی ضرب المثل از دل برود هر آن که از دیده برفت

از دل برود هر آنکه از دیده برفت نگارش دوازدهم

انشا در مورد از دل برود هر آن که از دیده برفت

انشا از دل برفت هر آن که از دیده برفت مقدمه و نتیجه

 

مثل نویسی از دل بود هر آنکه از دیده برفت شماره 1 :

در روزگاران قدیم دو پسر با یکدیگر دوست بودند . آن ها از زمان کودکی با یکدیگر بزرگ شده بودند و خیلی به همدیگر وابسته بودند . آن ها در همه کارهایشان به همدیگر کمک می کردند و اگر برای یکی از آن دو مشکلی پیش می آمد ، نفر دیگر برای حل مشکل دوستش از هیچ کمکی دریغ نمی کرد .

آن دو پسر در زمان کودکی هر روز از صبح تا شب با همدیگر بازی می کردند . و حتی در بعضی روزها به خانه همدیگر می رفتند و آنجا شب تا صبح استراحت می کردند . 

پسرها هر دو بزرگ شدند و به مدرسه رفتند . در زمان تحصیل هر دو پسر با همدیگر به مدرسه رفته و با همدیگر از مدرسه به خانه بر می گشتند . گاهی هنگام برگشت از مدرسه به خانه برای همدیگر خوراکی می خریدند و می خوردند و از بودن با همدیگر بسیار لذت می بردند . 

هنگام درس خواندن هر دو پسر با همدیگر به پارک می رفتند و همیشه با هم درس می خواندند و در درس هایشان به همدیگر بسیار کمک می کردند . 

پسرها کمی بزرگ شدند و طوری شده بود که دور شدن آن ها از هم حتی برای یک لحظه برایشان بسیار سخت و طاقت فرسا شده بود . 

پس از اینکه آن دو نفر به سن جوانی رسیدند یکی از آن دو جوان برای کار کردن و کسب درآمد مجبور شد تا به شهر و دیار دیگری برود و مدت زمان زیادی را برای کارش در آن شهر بماند و این باعث شد تا چند سالی نتواند دوست قدیمی اش را ببیند . 

پس از چند سال که مشغولیت جوان کمتر شد ، تصمیم گرفت که به دیدار دوست قدیمی و صمیمی اش برود . وقتی که جوان به دیدار دوستش در شهر دیگر رفت . دوست قدیمی اش او را نشناخت و با او به سردی رفتار کرد . زیرا دوست قدیمی اش چند سالی می شد که او را ندیده بود و کلا او را فراموش کرده بود . در این موارد ضرب المثلی هست که می گویند " از دل برود هر آنکه از دیده برفت"

 

گسترش ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد

تاریخ انتشار : ۷ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۲۷ کتاب نگارش پایه کلاس دوازدهم گسترش مثل نویسی ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد.

باز فیلش یاد هندستون کرد نگارش دوازدهم

انشا ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد

در این مطلب 8 انشا با این موضوع وجود دارد. برای دیدن باقی انشا ها روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 

انشا شماره (1)

مقدمه : در زندگی انسان های بسیاری می آیند و بعد رهسپار نیستی می شوند. رهسپار خاطره ها! گذشته ها! رهسپار تنهایی ها و فراق و نبودن ها!

بدنه : دست در دست مادرم کوچه پس کوچه های رودسر را طی می کردیم. مدت ها بود به اینجا نیامده بودیم. به غیر از صدای هوهوی باد در آغوش برگ های زرد پاییزی و مشت باران کوفته شده بر پاره آجر ها صدایی شنیده نمی شد. گویی بر دهان مادرم مهر خاموشی زده بودند.

بود و نبود. به یاد این شعر افتادم که:

هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای؟

من در میان جمع و دلم جای دیگر است

مادرم دلش در کوچه های کودکی اش پر می کشید. به یاد خانه قدیمی شان افتاده بود. خانه بود اما حالا دیگر مال آنها نبود حالا دیگر پدربزرگی نبود که گل های باغچه را آب دهد و مادربزرگی نبود که چای دم کند. دیگر بچه ها بزرگ شده بودند و صدای خنده هایشان سکوت بی رحم پاییز را در هم نمی شکست. حالا دیگر سال هاست همه آنها رفته اند و از تمام خاطرات خوش آن روزها تنها یک زندگی شهرنشینی در تهران باقی مانده بود.

به راستی که مادرم الان به چه می اندیشد؟ هر سال شب یلدا و روز پدر و یا روز مادر که می شود مادرم فیلش یاد هندوستان می کند. یاد دست های پر محبت و عشق پدر و مادرش!

به خانه ای که زمانی روزهای کودکی مادرم در آن سپری می شد رسیدیم. آن بوته گل یاس را به خاطر دارم اما انگار ریشه هایش همراه با رفتن پدربزرگ خشکیدند و عطر آن با مادربزرگ به خاک سپرده شد.

نتیجه : زندگی شهرنشینی و تجملاتی هرقدر رفاه به دنبال داشته باشد، اما باز روزی می رسد که دلمان برای آن زندگی های پراز عشق و صفا تنگ میشود. بالاخره روزی فیل مان یاد هندوستان میکند.

انشا با موضوع باز فیلش یاد هندوستان کرد نگارش دوازدهم

تدریس کامل درس دوم کتاب کار زبان دوازدهم با جواب تمرینات

تاریخ انتشار : ۶ ‎مرداد ‎۱۳۹۹


تدریس کامل درس دوم کتاب کار زبان دوازدهم با جواب تمرینات
کتاب کار زبان دوازدهم با جواب تمرینات در وبلاگ فلش بوک . برای دریافت جواب تمرینات درس دوم کتاب کار ، در ادامه با ما همراه باشید.

تهیه شده توسط وبلاگ فلش بوک 
«www.FlashBook.blog.ir»

کتاب کار زبان دوازدهم با جواب

گسترش ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند پایه دوازدهم

تاریخ انتشار : ۵ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

گسترش ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند پایه دوازدهم

 

گسترش ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند پایه دوازدهم انشا شماره 1 :

آدم های بسیاری در این کره ی خاکی زندگی می کنند که در طول عمرشان مشغول به انجام دادن کارهای خوب ، چه بزرگ و چه کوچک هستند و گاهی بعضی از آن آدم ها برای همیشه به صورت ناشناس باقی می مانند .

حضرت علی علیه السلام از آن دسته آدم های با تقوایی بودند که همیشه برای کمک کردن به دیگران پیش قدم می شدند و کمک کردن ایشان به دیگران از راه های مخلتفی صورت می گرفت مثلا گاهی بخشیدن انگشترش در حین رکوع نماز به فقیری یا حتی هنگامی که مردم هر گونه سوالی داشتند از آن حضرت می پرسیدند و آن حضرت جواب کامل و صحیح و یا توضیحی قابل درک آن شخص بیان می نمودند.

گاهی اوقات حضرت علی علیه السلام در نیمه های شب هنگامی که رهگذری در کوچه ها عبور نمی کرد ایشان به در آن خانه های فقیر نشینی می رفتند که از قبل آن ها را شناسایی کرده بودند و برای آن ها غذا ، پول یا لباس می بردند و اینگونه به آن مردم کمک می کردند.

آن حضرت با این که در زمان خود دشمن های فراوانی نیز داشتند آما آن ها هرگز نتوانستند باعث پوشش خوبی ها و نیکی ها و یا حتی کمک های ایشان به افراد ضعیف و ناتوان شوند و اینجاست که ما هم باید درک کنیم که اگر کار خوبی انجام دهیم و یا نیازی را از شخصی بر طرف سازیم ما نیز به آرزوهایمان خواهیم رسید و کار های ما در درگاه خداوند پوشیده نمی ماند و هیچ کدام از کارهای ما بی نتیجه نخواهند بود و اینجاست که می گویند : آفتاب پشت ابر نمی ماند.

گسترش به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی انشا ضرب المثل صفحه 27 کتاب نگارش دوازدهم

تاریخ انتشار : ۴ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۲۷ کتاب نگارش دوازدهم گسترش ضرب المثل درباره درمورد به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی مثل نویسی

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

گسترش ضرب المثل به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

 

مقدمه : با من حرف از عشق نزنید. بامن از بودن ها و رسیدن ها حرف نزنید. بامن از لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد نگویید. آخر مگر کدام لیلی بر سر خاک مجنونش جان میدهد؟ کدام فرهاد بیستون را برای لیلی اش جابه جا میکند؟

بدنه : تمام کسانی که از عشق می نالند روزی بی تاب عشق بودند. تمام بی احساس ها لبریز از احساس و تمام سنگدل ها دل رحم ترین بودند. با من از عشق نگویید. بامنی که پیش از آنکه تو معنای عشق را بدانی عاشق شدم از عشق مگو. با من از سیاهی موهایش و دلربایی چشمانش و زیبایی لبخندش و صدای خنده هایش نگو. نگو چرا که من دیگر دلم برایش تنگ نمی شود. دیگر نگاهم به نگاهش قفل نمی شود و چشمانم بارانی نمی شود. مدت هاست چشمانم بارانی نمی شود چرا که ابری توان شکستن بغض گلویم را ندارد.

چه کسی گفته عاشقی یعنی آغوش یار و بوسه های پر مهر و قدم زدن در خیابان و بوی نم باران و خش خش برگ های پاییزی؟ عاشقی یعنی کنج اتاق و گریه ها و التماس هایت به خدا… عاشق نیستی اگر این جمله را بارها و بارها به خدا نگفته باشی که : ده میلیارد انسان برای تو فقط یکی برای من! عاشقی یعنی دویدن و زمین خوردن وبرخواستن و نهایتا نرسیدن!

نتیجه : با تمام تجارب تلخی که با تو داشتم اگر الان از من بپرسند که حاضری به گذشته باز گردی؟ پاسخ مثبت میدهم به گذشته بر میگردم و باز گرمای نگاهت را بر لبانم هنگامی که با ذوق اتفاقات رنگارنگ را تعریف میکردم حس میکنم. اما افسوس که دفتر عشق و عاشقی من و تو به پایان رسیده اما حکایت عاشقی هم چنان باقی است. در این میان فقط من و تو تمام شده ایم.

 

انشایی برای به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

 

مقدمه : در زندگی هرشخص روزهایی هست که شاید هرگز تکرار نمی شوند. اولین روز مدرسه، اولین روز ملاقات با یک دوست، و روزی که از دانشگاه فارغ التحصیل می شویم.

معنی لغات درس پنجره های شناخت صفحه ۱۴ کتاب فارسی ۹۵-۹۶

تاریخ انتشار : ۳ ‎مرداد ‎۱۳۹۹
معنی لغات درس پنجره های شناخت صفحه ۱۴ کتاب فارسی ۹۵-۹۶
معنی واژگان

خلق : آفریده

درنگ : تامّل – مکث – صبر – توقف - تاخیر

فهم : دانستن – آگاه بودن

دریافت :در اینجا به معنای فهمید

دریافت خود را بازگو نمایید : آنچه را که متوجه شده اید، بیان کنید

دقایقی سپری شد : مدت زمانی گذشت

پسندیده : نیکو - برگزیده

پای بند باشیم : لازم بدانیم - وفادار باشیم

دیدگاه : نظر

خلقت : آفرینش

پیشه : کار - حرفه

لابد : ناچار - ناگزیر

خاطر خواه : در اینجا دلخواه

خودبینی : خودپسندی – غرور

نهراسیم : نترسیم

تفاوت : فرق – اختلاف

بحث : گفت و گو

احسان : نیکوکاری

اندیشه : فکر

بازگو کردن : تکرار کردن

 

انشا در مورد اهدای خون

تاریخ انتشار : ۲ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

انشا در مورد انتقال خون صفحه 55 نگارش پایه نهم

مقدمه:

انتقال خون یکی از کارهای خدا پسندانه و قابل ستایش است که با این کارمیتوان جان سایر افراد را نجات داد.
 

 تنه انشا:

اهدای خون یک کار بسیار نیکو است که هر کس میتواند هر سه یا چهار ماه یک بار این کار را انجام دهد اما اهدای خون نیز دارای دارای شرایطی است، یکی اینکه باید از سلامت خود اطمینان کامل داشته باشد چه بسا ممکن است که یک قطره از این خون اهدایی آلوده باشد و افراد دیگر را به کام مرگ بکشاند.

انشا با موضوع گل یاس

تاریخ انتشار : ۱ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

      باد دورش پرواز می کند و در گوشش وز وز می کند:« تو نمی توانی! خیلی زود می شکنی! تو ضعیفی! ضعیف...» صدای باد در گوشش می پیچد. جوانه ی کوچک یاس، نه اینکه نمی ترسد، اما به تهدید های باد توجهی نمی کند. برف تمام اطرافش را فرا گرفته است. از زور سرما رنگش بجای سفید، کبود شده است.

     با غروب خورشید، آخرین روزنه های گرما هم در دلش غروب می کند. ابرهای سیاه بر آسمان حاکم می شوند و وزیر اعظمشان هم می شود جناب باد! بادی که با تازیانه اش وحشیانه درختان خشک را به تعظیم وا می دارد. گل یاس در خودش جمع می شود. گل برگ های کوچکش سیخ شده اند. زیرلب با خود حرف می زند تا دلش گرم شود :« صبر داشته باش، همین که بزرگ و خوشگل شدی اون میاد. می چینتت. یادته که چقدر زور زدی تا زودتر رشد کنی؟ فقط یکم مونده.» فریاد رعب آوری قلب کوچک یاس را به تاپ و توپ می اندازد. رعد و برق آسمان را به آتش می کشد.

باز آفرینی ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است

تاریخ انتشار : ۳۱ ‎تیر ‎۱۳۹۹

مقدمه:

این ضرب المثل در مورد افرادی است که در هر کاری دخالت میکنند و میخواهند به هر نحوی سر از که به هر نحوی سر از کار دیگران در بیاورند یعنی به قول معروف نخود هر آشی شوند.

معرفی شهرستان بروجن

تاریخ انتشار : ۲۹ ‎تیر ‎۱۳۹۹

شهرستان بروجن از جمله شهرهای مهم استان چهار محال و بختیاری است که در دشتی به وسعت حدود ۵۸۰ کیلومتر مربع در شرقی‌ترین نقطه منطقه و در محل تلاقی راه‌های سه استان چهار محال و بختیاری، اصفهان و فارس قرار گرفته است.شهرستان بروجن دارای ۱۱۸٬۳۸۱ نفر جمعیت می باشد.

آموزش آسان کنایه در ادبیات فارسی

تاریخ انتشار : ۲۱ ‎تیر ‎۱۳۹۹

 آموزش آسان کنایه در ادبیات فارسی 

کنایه در ادبیات فارسی

شعر طولانی هفتاد من

تاریخ انتشار : ۱۹ ‎تیر ‎۱۳۹۹

شعر هفتاد من

مثنوی هفتاد "من"، شعری از کتاب «املت دسته دار» ناصر فیض ، شاعر و طنز پرداز:

یه شعر معروف به اسم مثنوی هفتاد من وجود داره که به اشتباه به مولوی نسبتش میدن ولی در اصل برای ناصر فیض هست که توی کتاب املت دسته دار منتشر شده . خیلی شعر قشنگیه . مینویسمش اینجا اگه دوست داشتین بخونین .

نقش دستوری واژگان در زبان فارسی (2)

تاریخ انتشار : ۱۹ ‎تیر ‎۱۳۹۹

نقش دستوری واژگان در زبان فارسی

نقش دستوری کلمات (2)

نقش دستوری واژگان (کلمات) در زبان فارسی (بخش دوم)

نقش دستوری واژگان در زبان فارسی (1)

تاریخ انتشار : ۱۹ ‎تیر ‎۱۳۹۹

نقش دستوری واژگان در زبان فارسی

نقش دستوری کلمات (1)

نقش دستوری واژگان (کلمات) در زبان فارسی (بخش یکم)

آموزش آسان آرایۀ تضاد یا طباق

تاریخ انتشار : ۱۹ ‎تیر ‎۱۳۹۹

آموزش آسان آرایۀ تضاد یا طِباق

آموزش آرایه تضاد

آموزش آسان آرایۀ حس آمیزی

تاریخ انتشار : ۱۹ ‎تیر ‎۱۳۹۹

آموزش آسان آرایۀ حس آمیزی

آرایۀ حس آمیزی

آموزش آرایۀ تناقض، متناقض‌نما یا پارادوکس

تاریخ انتشار : ۱۹ ‎تیر ‎۱۳۹۹

آموزش آرایۀ تناقض ، متناقض نما یا پارادوکس

آرایۀ تناقض یا پارادوکس

روش تشخیص اضافۀ تشبیهی و اضافۀ استعاری در متون

تاریخ انتشار : ۱۸ ‎تیر ‎۱۳۹۹

روش تشخیص اضافۀ تشبیهی و اضافۀ استعاری در متون

صفت و مضاف الیه

برای تشخیص اضافۀ تشبیهی و اضافۀ استعاری نخست باید با «ترکیب اضافی» یا همان «اضافه» آشنا شویم. سپس به بررسی این دو نوع «اضافه» خواهیم پرداخت.

معنی درس اول فارسی دوازدهم

تاریخ انتشار : ۱۳ ‎تیر ‎۱۳۹۹
معنی درس اول فارسی دوازدهم

معنی درس اول فارسی دوازدهم

معنی درس 1 ادبیات فارسی دوازدهم

درس یک ادبیات فارسی دوازدهم

معنی ابیات درس یک ادبیات فارسی دوازدهم

معنی درس شکر نعمت ادبیات فارسی دوازدهم

معنی شعر نی درس ششم فارسی دوازدهم

تاریخ انتشار : ۱۳ ‎تیر ‎۱۳۹۹

معنی شعر نی درس ششم فارسی دوازدهم

درس 6 فارسی دوازدهم

معنی درس 6 فارسی دوازدهم

معنی شعر نی

معنی درس شعی نی فارسی دوازدهم

معنی درس ششم نی فارسی دوازدهم

شعر نی درس ششم فارسی دوازدهم

انشا جانشین سازی با موضوع من کرونا هستم

تاریخ انتشار : ۷ ‎تیر ‎۱۳۹۹

نگارش دهم جانشین سازی

نگارش دهم - نگارش دهم جانشین سازی - نگارش - انشا - انشاء - انشا به روش جانشین سازی - نوشتن انشا - انشای آماده - انشا نویسی - انشا با موضوع آزاد

موضوع: من کرونا هستم

من خیلی خاصم
     سلام دوستان من متولد سال ۲۰۲۰ در شهر ووهان چین هستم و نام من کرونا ویروس جدید می باشد و با آنفولانزا و سرماخوردگی نسبت فامیلی نزدیکی دارم؛ اما من خیلی خاصم، شاید بگویید چرا؟ حالا می گویم چرا. من مانند آنها سرزده به میهمانی می روم و میزبان را دچار تب و سردرد و سرفه می کنم اما نفس آن فرد را هم به شماره می اندازم.

منبع:فلش بوک
     از آنجایی که من خیلی خاصم، به هر کجا که پا بگذارم مثل فامیل هایم زود رفع زحمت نمی کنم و همان جا لنگر می اندازم و کنگر می خورم و آنقدر این کار را ادامه می دهم تا یا صاحبخانه از دست من به کنج- بیمارستان پناه ببرد و یا در صفحه‌ی شطرنج زندگی مات شود.
     از خودم خیلی تعریف کردم دیگر کافی است. در این مدت کوتاهی که چشم به جهان گشودم از شما انسان ها چیز های عجیب و غریب زیادی دیدم که شاید خودتان هم تا وقتی من نیامده بودم از آنها بی خبر بودید. به طور مثال:دوستانی را دیدم که به چشم زامبی به یکدیگر نگاه می کردند. انسان هایی را دیدم که در طول عمر خود تا به حال انگشت شستشان را نشسته بودند و حالا این شست هم مورد توجه بسیار قرار گرفته و دیگر احساس کمبود محبت نمی کند. FlashBook.blog.ir
     سودجویانی را دیدم که خون مردم را در شیشه می کردند و سعی می کردند با احتکار ماسک و مواد ضدعفونی کننده به سود بیشتری برسند، غافل از آنکه ممکن است من به سراغ خود و خانواده شان هم بیایم. اما در مقابل تمام اینها سپید پوشانی را هم می بینم که برای نجات جان هم نوع خود و بیرون راندن من شبانه روز تا پای جان می ایستند و گاه جان خود را در این راه فدا می کنند.
     به تازگی پس از آنکه شما انسان ها مرا شناختید، بهداشت فردی و اجتماعی را بیشتر رعایت می‌کنید و به شست دستتان بیشتر توجه می‌کنید و کسانی هم که حتی یکبار در روز دستشان را نمی شستند، حال مرتب در حال ژل زدن هستند و دستشان را با آب و صابون می شویند. flashbook.blog.ir
    همه از حکومت من ترسیده اند و در خانه هایشان مخفی شده اند تا دست من به آنها نرسد و سرزمین آنها را ترک کنم، به جز اندکی که گویا می خواهند از نزدیک با من آشنا شوند. حالا باید ببینیم کدام موفق تریم؟ من یا شما انسانها؟ قضاوت با شما...

نویسنده : احمدرضا مرادی

 FlashBook.blog.ir

نظرتون درمورد این انشا چی بود ؟؟؟

متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.