انشا :: فلش بوک :: ●●● وبلاگ فلش بوک ●●●

متن ادبی درباره یک صبح سرد و برفی زمستانی پایه دوازدهم صفحه ۳۸

تاریخ انتشار : ۲۴ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

متن ادبی درباره یک صبح سرد و برفی زمستانی پایه دوازدهم صفحه ۳۸

 انشا شماره ۱ :

 مادرم صبح پنجره را با دستان پر مهر و عطوفتش باز کرد . از بیرون نسیم سردی به درون خانه وزید و صورت مرا نوازش کرد و از خواب بیدار شدم . 

به کنار پنجره رفتم و از آنجا غرق تماشای زیبایی های طبیعت و آفرینش خداوند مهربان شدم . دانه های برف در آسمان همچون مرواریدهای برنده و براق به سمت زمین می آمدند و زمین را با رنگ خود به صفحه سفید و نورانی تبدیل می کردند که چشم هر آدمی را به خود خیره می کرد . 

بعضی از دانه های برف بر روی درختان کوچک و بزرگ می نشستند و با یاری هم لباس سفیدی مانند لباس سفید عروس برای درختان می شدند . 

آسمان پر شده از ابرهای تیره و تاری که برای خورشید حجاب شده اند . ابرها در انتظار فرشته ای نشسته اند که به آن ها دستور باریدن می دهد تا برف این نعمت خداوند را به مردم جهان هدیه کنند . 

بزرگترها با بچه هایشان مشغول به ساختن آدم برفی هایی بودند که در عمر کوچکشان همیشه لبخند مهربانی بر لب شان داشتند و پس از ساخت آدم برفی هایشان دستانشان را با شعله ای که افروخته بودند گرم می کردند . 

گرمای وجود مردم در زمستان بر سردی برف و زمستان غلبه کرده بود و کسی احساس سرما نمی کرد . همه ی مردم از بارش برف مسرور شده بودند و گویی با بال هایی خیالی در آسمان سفید پرواز می کردند . 

انشا شماره ۲ :

روز جمعه پس از این که از خواب خوش و طولانی که داشتم از رختخواب خود بیرون آمدم متوجه شدم که هوا بسیار سرد شده است؛ به نزد خانواده برای صرف صبحانه رفتم و آنها به من خبر دادند که دیشب مدت زمان طولانی برف می باریده است.

من همانطور که لیوان چای را در دست داشتم به داخل کوچه رفتم و نگاهی به اطراف انداختم و غرق در تماشای زیبایی طبیعتی شده بودم که برف برای همه چیز هایی که در آن وجود داشت لباس عروس هایی متفاوت درست کرده و آنها را به تن آنها کرده بود.

بچه ها در کوچه مشغول به برف بازی بودند و بعضی دیگر آدم برفی می ساختند و مثل این که گرمای وجود آنها باعث شده بود تا متوجه هوای سرد نباشند؛ من در آن لحظه متوجه سردی هوا شدم و لیوان چایی داغ را فورا میل کردم و به داخل خانه رفتم و لباس های خود را به تن کردم تا فورا به کوچه بروم و با بچه ها همبازی شوم و آن چند ساعت به من خیلی خوش گذشت و اصلا متوجه سپری شدن زمان نبودیم. 

پس از مدتی ابر ها که حجاب خورشید شده بودند به کنار رفتند و پرتوهای طلایی رنگ خورشید به زمین می تابیدند تا دوباره زمین را گرم کنند من در آن لحضه احساس خوب و بد را با یکدیگر داشتم چون هم خورشید من را گرم می کرد و هم باعث می شد تا برف ها آب شوند و شادی و خوشحالی را از من و دوستانم می گرفت.

مثل نویسی از دل برود هر آن که از دیده برفت پایه دوازدهم (۲ انشا)

تاریخ انتشار : ۲۳ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

مثل نویسی از دل برود هر آن که از دیده برفت پایه دوازدهم  (۲ انشا)

مثل نویسی (گسترش ضرب المثل) پایه دوازدهم

مثل نویسی از دل بود هر آنکه از دیده برفت شماره ۱ :

در روزگاران قدیم دو پسر با یکدیگر دوست بودند . آن ها از زمان کودکی با یکدیگر بزرگ شده بودند و خیلی به همدیگر وابسته بودند . آن ها در همه کارهایشان به همدیگر کمک می کردند و اگر برای یکی از آن دو مشکلی پیش می آمد ، نفر دیگر برای حل مشکل دوستش از هیچ کمکی دریغ نمی کرد .

آن دو پسر در زمان کودکی هر روز از صبح تا شب با همدیگر بازی می کردند . و حتی در بعضی روزها به خانه همدیگر می رفتند و آنجا شب تا صبح استراحت می کردند . 

پسرها هر دو بزرگ شدند و به مدرسه رفتند . در زمان تحصیل هر دو پسر با همدیگر به مدرسه رفته و با همدیگر از مدرسه به خانه بر می گشتند . گاهی هنگام برگشت از مدرسه به خانه برای همدیگر خوراکی می خریدند و می خوردند و از بودن با همدیگر بسیار لذت می بردند . 

هنگام درس خواندن هر دو پسر با همدیگر به پارک می رفتند و همیشه با هم درس می خواندند و در درس هایشان به همدیگر بسیار کمک می کردند . 

پسرها کمی بزرگ شدند و طوری شده بود که دور شدن آن ها از هم حتی برای یک لحظه برایشان بسیار سخت و طاقت فرسا شده بود . 

پس از اینکه آن دو نفر به سن جوانی رسیدند یکی از آن دو جوان برای کار کردن و کسب درآمد مجبور شد تا به شهر و دیار دیگری برود و مدت زمان زیادی را برای کارش در آن شهر بماند و این باعث شد تا چند سالی نتواند دوست قدیمی اش را ببیند . 

پس از چند سال که مشغولیت جوان کمتر شد ، تصمیم گرفت که به دیدار دوست قدیمی و صمیمی اش برود . وقتی که جوان به دیدار دوستش در شهر دیگر رفت . دوست قدیمی اش او را نشناخت و با او به سردی رفتار کرد . زیرا دوست قدیمی اش چند سالی می شد که او را ندیده بود و کلا او را فراموش کرده بود . در این موارد ضرب المثلی هست که می گویند " از دل برود هر آنکه از دیده برفت"

مثل نویسی از دل بود هر آنکه از دیده برفت شماره ۲ :

یادم می آید که آن روز صبح هنگامی که از خواب خوش بیدار شدم خوانواده ام به من گفتند که داریم به خانه ی جدیدی می رویم که در شهر دیگری خریداری کرده ایم؛ آن روز من به مدرسه خود رفتم و پس از برگشت دیگر به خانه بازگشتم و به تنهایی با اتوبوس به شهر جدید رفتم و پس از آن روز دیگر با هیچکدام از دوستانم ارتباط نداشتم.

در محل زندگی جدید پس از مشکلات فراوانی که برای ثبت نام من در اواخر سال تحصیلی در مدرسه وجود داشت موفق شدم که به مدرسه بروم و در آنجا دوستان جدید برای خود پیدا کنم و حتی دوستانی را در محله ی خود پیدا کردم که مانند من به آن مدرسه می رفتند و با یکدیگر خاطرات فروان شیرین و تلخ را رقم می زدیم که اگر چه چند سال گذشته است اما مرور آنها باعث خندیدن ما به کار هایمان می شود.

در آن زمان من با یکی از دوستانم بسیار صمیمی شده بودیم و لحظه ای را بدون یکدیگر نمی‌توانستیم تصور کنیم اما او کم کم کار های انجام می داد که باعث می شد از نگاه من بیفتد و کم کم در دل من دیگر جایی برای او باقی نماند. 

پس از گذشت چند سال دیگر من او را ندیده ام و حتی خبری از او و همکلاسی هایم که در محل زندگی قبلی و جدید بوده اند ندارم و مثل این که یک روز همه باید یکدیگر را فراموش کنند چون که این قانون این زندگی ما محصل هاست. 

نتیجه :همیشه به دنبال دوستانی باشیم که ویژگی ها و خصوصیت های اخلاقی و دینی آن ها بیشتر شبیه ما باشد تا بتوانید دوستی پایداری را برای خود رقم بزنید و هرگز کار هایی انجام ندهند که باعث شوند که از چشمان شما بیفتند و کم کم از دل شما خارج شوند و چیزی جز دلتنگی برای شما باقی نماند و ضرب المثلی هست که می گوید : از دل برود هر آن که از دیده برفت.

انشا در مورد «کرونا»

تاریخ انتشار : ۲۲ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

موضوع انشا : «کرونا»

ما انسانها گاهی آنقدر مغرور می شویم که از دوستان خود فاصله می گیریم. آنقدر مشغول کارهای روزانه خود میشویم که طعم و لذت همنشینی با خانواده و بزرگترها را از دست می دهیم. این روزها ما آنقدر به فضای مجازی وابسته شده ایم که گویی زندگی حقیقی خود را به فراموشی سپرده و از آن منزوی شده ایم.

این روزها‌شهر را غباری از اندوه فرا گرفته است.غباری از دلتنگی‌های یک‌ کودک برای مادر‌بیمارش که نفس های او به شماره افتاده است.غباری از جنس حسرت. حسرت سلامتی دوباره، حال‌ خوب‌ و زندگی‌شاد. حسرت ثانیه ها و دقایقی که بی درنگ می گذشتند.

افسوس که این لحظات دوباره بر نمی گردند.

هر لحظه که می گذرد. بیماری‌ بر روی تخت بیمارستان واپسین لحظات زندگی خویش را به سختی می‌گذراند.درد تنهایی و سپری کردن زندگی در خانه هامان لذت بسیاری از چیز ها را از ما گرفت. لذت گشت و گذار و همنشینی و چشیدن طعم خوش با هم‌بودن، اما آموخت که یک میهمان ناخوانده چگونه می تواند دنیا را دگرگون کند.

کرونا جان! ازت خواهشمندم که ما را مبتلا نکنی و داغ تنهایی و از دست دادن عزیزانمان را بر دلمان باقی نگذاری.

از تو میخواهم که خیلی‌زود اینجا را ترک کنی.

یقینا دنیای بی تو دنیای زیباتری‌ خواهد بود.

و زندگی‌رنگ دیگری‌خواهد گرفت.

رنگ سلامتی

رنگ خوشبختی

رنگ زندگی...

انشا در مورد نقش تلفن همراه در زندگی ما

تاریخ انتشار : ۲۰ ‎شهریور ‎۱۳۹۹
انشا در مورد نقش تلفن همراه در زندگی ما

انشا پایه یازدهم با موضوع نقش تلفن همراه در زندگی ما

 

مقدمه:

انشای امروز ما در مورد نقش مهم تلفن های همراه یا همان گوشی های هوشمند در زندگی است، سال ها پیش وقتی اولین تلفن های همراه ساخته شدند مسئله این بود که تکنولوژی های بسیار سخت و پیچیده ای داشتند و شما باید مدام با کلید های روی صفحه کلید با آن ها کار های خود را انجام می دادید، این مسئله می تواند باعث کم شدن سرعت کار شود.

تنه انشاء:

گوشی همراه غالبا ” تلفن همراه ” نیز نامیده می‌شود . این وسیله که به طور عمده برای تماس صوتی استفاده می‌شود . در حال حاضر پیشرفت‌های تکنولوژیکی زندگی ما را آسان کرده‌است . امروزه با کمک یک تلفن همراه ، ما می‌توانیم به راحتی با هر کسی در سرتاسر دنیا صحبت کنیم و فقط با حرکت انگشتان خود از این دستگاه ها برای هر مقصد و کاری استفاده کنیم.

امروزه تلفن‌های همراه در شکل‌ها و اندازه‌های مختلفی موجودند و دارای ویژگی‌های فنی متفاوتی هستند و برای تعدادی از اهداف مانند تماس صوتی ، چت کردن به صورت ویدیویی ، پیام‌رسانی متنی ، مرور اینترنتی ، مرور اینترنتی ، ایمیل ، بازی‌های ویدیویی و عکاسی به کار می‌روند . از این رو آن ” تلفن هوشمند ” نامیده می‌شود . همانند هر دستگاه ، تلفن همراه نیز مزایا و معایب خود را دارد که ما اکنون در مورد آن بحث خواهیم کرد.

مزایای آن ها را که می دانیم، باعث می شوند دسترسی شما به ابزار های برخط آسان تر شود، اما در مقابل گفته می شود که موبایل های هوشمند آسیب های سختی به ذهن و جسم انسان وارد می کنند، موجب ضعیف شدن چشم و… می شوند.

نتیجه گیری:

قطعا باید در استفاده از آن ها تعادل را به خوبی برقرار کنیم و به صورت مداوم گوشی های هوشمند را در کنار خود نداشته باشیم و فرصتی را بدون آن ها زندگی کنیم.

سایر وبلاگ های من (احمدرضامرادی)

تاریخ انتشار : ۲۰ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

توجه: این وبلاگ فعلاً فعالیت نمیکنه

اگه دنبال انشا هستید میتونید از وبلاگ های زیر استفاده کنید.

FlashBook.blog.ir

Ensha10om.blog.ir

Ensha11om.blog.ir

Ensha12om.blog.ir

Lantern23.blog.ir

BlogDoni.blog.ir

AksKade.blog.ir

GhalebKadeh.blog.ir

Speedestor.blog.ir

....

انشا آزاد :: ۱۲ انشا با موضوع آزاد برای پایه های مختلف تحصیلی

تاریخ انتشار : ۱۷ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا آزاد | ۱۲ انشا با موضوع آزاد برای پایه های مختلف تحصیلی

همیشه در کنار موضوعات انشا که با موضوع و قالب مشخص برای دانش آموزن تعیین میشود نگارش انشایی با عنوان انشا ازاد یا انشا با موضوع آزاد در طول پایه تحصیلی به دانش آموزان محول میشود تا در کنار نگارش انشاهای کلیشه ای با قالب های تکراری پرنده خیال خود را پرواز دهند و هر آنچه در ذهن و فکر و دل تنگشان میگذر روی کاغد بیاورند ، انتخاب موضوع انشا و خود انشا با موضع آزاد میتواند با توجه به مشخص نبودن موضوع هم ساده تر باشد هم دشوار تر .

ساده تر چون میتوانند به جای فکر کردن در یک قالب مشخص که از قبل انتخاب شده هر چیزی که را خودشان دوست دارند معین کنند و دشوار تر به خاطر این که مجبورند علاوه بر خود انشا حالا کلی در مورد موضوعی که قصد دارند انتخاب و در مورد آن بنویسند فکر کنند .

انشا آزاد

ما در این انشا قصد داریم برای هر دو دسته ۱۲ انشا برای ایده دادن و موضوع دادن برای انشا آزاد کمک کنیم ، امیدوارم موفق بوده باشیم و این مجموعه انشا ها به درد شما بخورد. 

 

موضوعات انشا آزاد که در این نوشته در مورد آن ها صحبت کرده ایم عبارتند از : 

------------------------------------------------------------------------------

  1. موضوع اشنا ازاد : نعمت های خدا 
  2. موضوع انشا ازاد : نشانه های خدا
  3. موضوع انشا ازاد : راه های درست مصرف کردن آب 
  4. موضوع انشا ازاد : انشا درمورد فوتبال
  5. موضوع انشا ازاد : انشا درمورد همنشین خوب و بد 
  6. موضوع انشا ازاد : انشا در مورد انتخاب و اهمیت دوستان در زندگی
  7. موضوع انشا ازاد : انشا درمورد سحرخیز باش تا کامروا شوی 
  8. موضوع انشا ازاد : انشا درمورد محیط زیست و مراقبت از محیط زیست
  9. موضوع انشا ازاد : انشا درمورد فداکاری
  10. موضوع انشا ازاد : انشا درمورد زیبایی های نماز
  11. موضوع انشا ازاد : انشا درمورد سالی که گذشت 
  12. موضوع انشا ازاد : انشا درمورد قطره اشک 

------------------------------------------------------------------------------

انشا گسترش شاهنامه آخرش خوشه ضرب المثل صفحه 122 کتاب نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۱۵ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه گسترش مثل نویسی درباره درمورد

شاهنامه آخرش خوشه

انشا ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه

مقدمه:

هر فردی از تولد خود، تا زمان افرادی را میبیند که از آنها خوششان می آید ولی من از خودم فقط خوشم میاد چون من سمیه کوچولم، چون خیلی کوچولو ام.

بدنه:

بند اول:یک روز منیژه آمد خانه مان میگفت: بچه های من خیلی زرنگ و درس میخوانند، با خودم گفتم: پس چرا بچه های من اینطور نیستند؟ چرا بچه های من قرآن حفظ نمیکنند و درس نمیخوانند؟

بند دوم:روز دیگری سکینه به خانه ما مهاجرت کرد، یعنی خانه ما اتاق های زیادی دارد و بسیار مدرن و جذاب است، سکینه زنی بود پَلَشت و بسیار بسیار ریخت و پاش می کرد.

بند سوم:روز دیگری کلثوم از خانه بیرون رفت و به دنبال کفشی برای بچه هایش میگشت که گشت ارشاد او را به دلیل بدحجابی بودنش گرفت

بند چهارم:فردای آن سه روز حبیبه دچار مریضی شدید شد و به دکتر مراجعه کرد، دکتر وی را نسخه ای نمود، به داروخانه رفت و پدرش را دید که منتظر کسی است، از پدرش پرسید منتظر چه کسی هستی؟ پدر جواب داد: منتظر مرگم

بند پنجم:روزی فردی به سمت خانه مجتهدی حرکت کرد، به خانه او که رسید درب را با کلیدی که در جیبش بود به صدا در آورد، یارو خانه نبود، مجدد تا ۴ بار این کار را تکرار کرد و دیگر خسته شد و به خانه رفت

نتیجه گیری:

شاهنامه سر و ته ندارد و شاعر هرچیزی به ذهنش رسیده نوشته است، پس ما نیابد درگیر کلمات و جمله بندی های متعدد باشیم، بلکه فقط و فقط باید بنویسم، آنقدر بنویسیم تا بمیریم.

انشا گسترش فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه ضرب المثل صفحه 122 کتاب نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۱۴ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه گسترش مثل نویسی درباره درمورد

فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه

انشا ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه

انشایی درباره فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه

مقدمه

در دنیای امروز با وجود پیشرفت چشم گیر تکنولوژی و به فراموشی سپردن سبک زندگی گذشته همچنان استفاده از ضرب المثل ها برای مردم لذت بخش است و به ندرت ضرب المثلی از یاد رفته است. یکی از ضرب المثل های پرکاربرد فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه ریزه می باشد

بدنه

اگر بخواهیم خود جمله را معنا کنیم به این صورت که فلفل بااینکه بسیار ریز است اما بسیار تند و آتشین است. این ضرب المثل حکایت از این دارد که خداوند بزرگ همه موجودات زنده را و حتی جهان هستی را بر پایه نظم و دقت و عدالت استوار ساخته و همه موجودات از کوچک ترین ذره تا بزرگترین وظیفه خاصی را بر عهده دارند و بدین معنی که ممکن است یک موجود بسیار کوچک کاری انجام دهد که موجودات بزرگ ترو قوی تر قادر به انجام آن نیستند اگر بخواهیم این ضرب المثل را درمورد انسان ها و زندگی روزمره به کار ببریم باید توجه داشته باشیم که ما نباید هیچ انسانی را کوچک و ضعیف بشماریم چون ممکن است همان انسان به ظاهر کوچک توانایی هایی داشته باشد که ما نداریم یا اگر بخواهیم درمورد موجوداتی غیر از انسان این ضرب المثل را به کار ببریم میتوانیم از کوچک ترین ذره یعنی اتم نام ببریم که یک‌گرم اتم درصورت آزاد شدن انرژی اش قادراست جسمی به جرم یک تن را تا ارتفاع یک‌کیلومتر بالا ببرد

امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را ادا کنم

نتیجه گیری

ازاین متن نتیجه میگیریم که هر موجودی بهر کاری ساخته شده و برای هدفی پا به جهان گذاشته و به سوی مقصدی حکیمانه در حرکت است و توانایی موجودات ارتباطی به جثهٔ آنها ندارد.

انشا گسترش تهی پای رفتن به از کفش تنگ ضرب المثل صفحه 122 کتاب نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۱۳ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل با تهی پای رفتن به از کفش تنگ گسترش مثل نویسی درباره درمورد

گسترش تهی پای رفتن به از کفش تنگ

انشا ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ

داستان کوتاه در مورد تهی پای رفتن به از کفش تنگ

مقدمه

به نام خداوند جان و خرد خداوند که انسان را آفرید و برایش عقل و‌هوش و و اراده قرار داد که برای رسیدن به اهدافش از آنها استفاده کند.گاهی برای رسیدن به یک هدف باید ابزار خاصی داشت مثلا برای مسابقه دوچرخه سواری باید دوچرخه داشت گاهی اوقات برای رفتن به سفر و رسیدن به هدف باید یک‌همسفر خوب داشت

بدنه

همسفر خوب کسی است که همه جوره همسفر باشد در غم ها و شادی هایت شریک باشد در درماندگی هایت سهیم و برایت سنگ صبوری باشد که بتوانی به او اعتماد کنی.

بعضی مواقع نیاز داریم که دو گوش شنوا داشته باشم تا اندکی از دردو رنج خود را با او در میان بگذاریم تا کمی التیام بخش زخم هایمان باشد. اما گاهی اوقات دوست و رفیق انسان از پشت خنجر میزند و حلاوت و شیرینی دوستی را به کام انسان چون زهر میکند و آدمی از داشتن چنین دوستی پشیمان و نادم میشود.اینجاست که باخود می اندیشد که نداشتن رفیق بهتر از داشتن نارفیق است. مانند اینکه پای برهنه بودن بهتر از داشتن کفش تنگ است زیرا کفش تنگ هم مایهٔ عذاب جسم و هم عامل آزار روحی است. اما پای بدون کفش فقط جسم را می آزارد

نتیجه گیری

بیایید درانتخاب دوست و‌همسفر و شریک خود دقت کنیم و کسی را انتخاب کنیم که به معنای واقعی همراهمان باشد

معنی ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ

مقدمه

دست خالی و پای پیاده در بعضی موارد بهتر است از حال بد و جان پر درد. تهی پای رفتن به از کفش تنگ *** بلای سفر به که در خانه جنگ

تنه انشا

مردی بود که از دار دنیا تنها یک اسب داشت و یک خانه ی کلنگی، با همان اسب کار می کرد و خرج زندگیش را در می آورد. بعد از مدتی کفش هایش پاره شدند و انگشت های پایش از کفش بیرون زد، مرد اهمیتی به این موضوع نداد. اما هر که از روبه رویش می گذشت به او می گفت که چرا انگشت های پایت بیرون زده است، کفشی نو بخر. اما مرد اهمیتی نمی داد تا اینکه کفش بیشتر پاره شد و بیشتر پای مرد بیرون زد . همه به او می خندیدند و می گفتند که پای برهنه راه بروی بهتر است از این کفش پاره. مرد که دیگر ناگذیر شده بود به فکر چاره ایی افتاد و تصمیم گرفت کمی از پول هایش را که کنار گذاشته بود بردارد و به بازار رفت تا کفشی نو برای خود بخرد. به حجره ی کفش فروشی رفت و از میان کفش ها، کفشی را انتخاب کرد و پوشید و بسیار به دلش نشست. پول را داد و کفش را گرفت. روز اول که کفش را پوشید احساس کرد که کمی کفش تنگ است اما با خود گفت حتما جا باز می کند کمی پایش تاول زد. اما اهمیتی نداد. روز دوم پایش بیشتر زخم شد، به طوری که دیگر نمی توانست آن وضع را تحمل کند. فریاد زنان کفش را از پای درآورد و گفت تهی پای رفتن به از کفش تنگ.

نتیجه گیری

شاید ما در شرایطی قرار بگیریم که ناشکری کنیم اما کمی که بگذرد و شرایط عوض شود می فهمیم شرایط قبل که آنقدر از آن می نالیدیم خیلی بهتر از شرایط جدید می باشد.

انشا گسترش با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی ضرب المثل صفحه 122 کتاب نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۱۲ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

گسترش ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی گسترش مثل نویسی درباره درمورد

با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی

انشا ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی

گسترش ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی

مقدمه

انسان ها همرنگ جماعت می شود سیاه باشند سیاه می‌شوند و سفید باشند سفید می‌شوند.

تنه انشا

اگر نظر من را بخواهید برای کتابهای درسی باید یک واحد جداگانه اضافه شود به نام همنشینی به خاطر اینکه هم نشینی موضوع خیلی مهمی است زیرا آینده و سرنوشت یک فرد را تعیین میکند باید از همان کودکی به همه یاد بدهند که چگونه و چه کسی را انتخاب کنند و آن را الگو و رهبر خود قرار بدهند دلیل این امر این است که مبادا سرنوشت آنها تیره و تار شود تا مبادا خدایی نکرده کسی راه اشتباهی برود و بعد از اتمام این مسیر اشتباه بفهمد که به مسیر بیراه رفته است و آن موقع است که کاسه چه کنم در دست خود بگیرند.

باید به آنها شیوه انتخاب را بیاموزند تا مثل ماه در اوج آسمان به درخشان و نور افشانی کنند نه اینکه مانند تاریکی کف دیگی باشند که سیاه شوند و در میان سیاهی گم شوند این تضاد خیلی دردناک است آن لحظه که میفهمی می توانستی در بالای آسمان بدرخشی اما در انتهای دیگ مانده ای و هیچ چیز نصیبت نشده است.

بیایید یاد بگیریم از تجربیات بزرگان و از نصیحت آنها کمک بگیریم تا در انتخاب صحیح به ما یاری کند و صحبت هایی را که از سر دلسوزی و محبت به ما می زنند در گوش خود فرو کنیم تا ما نیز در حسرت روزی نباشیم که می توانستیم در اوج باشیم ولی ته دیگ ماندیم نمانیم.

نتیجه گیری

اگر در مسیر زندگی مان در موقع گمراهی کسی قصد کمک به ما را داشت با جان و دل بپذیریم به خاطر اینکه این انسانها همان کسانی هستند که دست ما را می گیرند و هم طبقه ماه می نشانند.

انشا گسترش ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن صفحه 122 نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۱۱ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن گسترش مثل نویسی درباره درمورد

گسترش جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن

انشا ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن

انشایی در مورد ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن

مقدمه

قدر خوبی هایی که افرادی را که در زمان مشکلات و سختی ها به ما یاری دادند و ما را کمک کردن بدانید به خاطر اینکه این افراد همان افرادی هستند که در زمانی که شما در درد و رنج بوده اید به شما یاری رساندند. دقیقا زمانی که به غیر از آنها هیچ کسی دیگری به شما اهمیت نمی‌داد.

تنه انشا

در خیابان های یک شهر دور افتاده مردی تشنه و گرسنه راه میرفت و از بدی روزگار می نالید. یک مرد دیگری که صدای مرد فقیر را شنید و وضع لباس و پوشش آن مرد را دید بسیار اندوهگین و ناراحت شد. به پیش آن مرد فقیر رفت و او را به خانه اش دعوت کرد تا اندک غذایی که دارد با پیرمرد فقیر شریک شوند تا شاید کمی غم مرد فقیر التیام یابد. مرد فقیر بسیار خوشحال و شادمان شد و به سمت خانه آن مرد رفتند و زن خانه هر چه که در خانه داشتند روی سفره گذاشته و مرد فقیر خورد و سیر شد پس از اینکه مرد غذا را خورد از آنها بسیار تشکر کرد و با لباس جدیدی که به او داده شد از خانه خارج شد. زمان های زیادی از این ماجرا گذشت و مرد فقیر راه خود را گم کرده و به دزدی از منازل پرداخت در یکی از دزدی هایی که در حال انجام دادن آن بود متوجه شد که قبلا در این خانه حضور داشته است و نان صاحبخانه این منزل را خورده است. حواسش پرت شد و به یاد روزی افتاد که صاحب خانه او را با غذاهای بسیار پذیرایی کرده بود و در این فکر بود که دستش به نمک دانی که در آنجا قرار داشت خورد و نمکدان شکست صاحبخانه از خواب بیدار شد و این مرد فقیر را در حین دزدی دید و مرد فقیر بسیار ناراحت شد صاحب خانه رو به مرد فقیر کرد و گفت : در خانه من نان و نمک خورده‌ای ولی الان نمکدان خانه را شکستی آنجا بود که دیگر پشیمانی هیچ سودی نداشت و اتفاقی که نباید می افتاد افتاد.

نتیجه گیری

این ضرب المثل برای این امر ساخته شده است که در ذهن مردم بماند که جواب خوبی را با بدی نمیدهند جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن.

گسترش خفته را خفته کی کند بیدار انشا ضرب المثل صفحه 83 نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۱۰ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۸۳ گسترش ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار درباره در مورد کتاب نگارش بازنویسی پایه و کلاس دهم معنی بازآفرینی مثل نویسی

گسترش خفته را خفته کی کند بیدار انشا

گسترش ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار پایه دهم

مقدمه : کسی که آگاهی ندارد را می توان آگاه کرد اما آیا می شود کسی را که خودش را به ناآگاهی زده آگاه کرد.

بند بدنه : در یکی از روستاهای کشور عزیزمان ایران مردی خداپرست و دین دار و مؤمن زندگی می کرد. اما در این میان مردی بود که نه نماز می خواند و نه روزه می گرفت و نه خمس و ذکات پرداخت می کرد. اهالی محله در مسجد جمع شدند و همگی از این ماجرا ناراحت بودند و هر یک به فکر چاره ایی بودند. هریک به نوبه ی خود به پیش مرد می رفت، او را نصیحت می کرد تا شاید به راه درست هدایت شود اما مرد هر بار حرف های مردم و بزرگان روستا را پشت گوش می انداخت و به آن ها بی توجهی می کرد.مردم که دیگر خسته شده بودند و دیدند که راه آنها برای هدایت آن مرد بی فایده است ،به فکر چاره ایی برای این ماجرا افتادند زیرا از عاقبت مرد می ترسیدند و نگران او بودند. یک روز که دوباره دور هم جمع شده بودند تا دوباره دنبال راه چاره ایی باشند، امام جمعه مسجد گفت:خفته را خفته کی کند بیدار؟ ما همه ی سعی و تلاشو کوششمان را کردیم خود اونمیخواهد کاری انجام دهد ما وظیفه ی خود را به عنوان مردم مسلمان ایفا کرده ایم ولی او نمی خواهد که آگاه شود و خود را به خواب و غفلت زده است. از ما دیگر مردم این روستا هیچ کاری برنمی آید. خود او باید بخواهد تا ما نیز بتوانیم به او کمک کنیم.

نتیجه گیری : هرگز نمی توان کسی را که خودش را به غفلت و بی خیالی زده آگاه کرد زیرا نمی خواهد آگاه شود و ما هر چقدر که تلاش کنیم تا خودش نخواهد نمی شود.

 

انشا با موضوع خفته را خفته کی کند بیدار مقدمه نتیجه

مقدمه : امامن و معصومین دین الگوهایی هستند که اگرچه در میان ما نیستند اما از ایشان می توان درس های بسیار زیادی آموخت

بدنه : روزی زنی نزد پیامبر رفت و به ایشان گفت: ای رسول خدا خرما برای پسر من ضرر دارد لطفا به او بگویید خرما نخورد.

پیامبر فرمودند: بروید و فردابیایید.

زن رفت و فردا آمد و پیامبر پسرش را نصیحت کردند.

یاران رسول خدا پرسیدند که چرا همان دیروز پسر زن را نصیحت نکردید؟

پیامبر پاسخ دادند: چون دیروز خودم هم خرما خورده بودم و نمی توانستم به پسر بگویم خرما نخور!

پیامبر فقط الگو نبودند بلکه یک الگوی کامل بودند. فرق ایشان با الگوهای زمان حال در این است که امروزه اغلب تنها فتوا می دهند و از مردم می خواهند که این گونه و آن گونه رفتار کنید اما کمتر کسی خود درست و کامل به چیزهایی که می گوید عمل می کند.

نتیجه : نصیحت ها و پندها تنها زمانی عملی می شوند که خود شخص هم به نصیحت هایی که بیان می کند عمل کند نه اینکه تنها یک گوینده باشد. اگر یاد بگیریم ابتدا اصلاح و تغییر را از خودمان شروع کنیم بسیار مفیدتر از آن خواهد بود که تنها به دیگران پنددهیم و اشتراکات زندگی آرمانی و حقیقی مان افزایش خواهد یافت.

گسترش درخت هر چه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید انشا ضرب المثل صفحه 83 نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۹ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا گسترش صفحه ۸۳ کتاب نگارش دهم ضرب المثل درخت هر چه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید درس پنجم درباره در مورد پایه و کلاس دهم مثل نویسی بازنویسی

درخت هر چه بارش بیشتر میشود ...

انشا درباره درخت هر چه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید

مقدمه : درخت هر چه پر بارتر باشد سرش پایین تر است بنام خدایی که انسان را آفرید و تنها ملاک برتر ی انسانها را به یکدیگر تقوا دانست بارها ضرب المثلهایی را شنیدهایم که مثلا میگویند درخت هر چه پر بارتر باشد سر ش پایین تر است و یا هرگز نخورد آب زمینی که بلند است .ما در زندگی روزمر ه خود با چنین افراد ی بارها و بارها برخورد کرده ایم و میزان محبوبیت این افرا را در نزد مردم دیده و شنیده ایم .

بدنه : دو دوست بودند که از بچه گی با هم در یک محله زندگی میکردند دریک مدرسه درس می خواندند و دریک دانشگاه و در یک رشته تصیلی پذیرفته شدند یعنی در رشته پزشکی در اینجا کم کم اختلاف فکری این دو مشخص شد یکی از انا ن دچار غرورو خود خواهی شد و درس را تنها برای پول درآوردن وکسب مال و ثروت و خرید خانه وماشین شیک میخواست ولی دیگری میخواست از علمش در راه خدمت به مردم استفاده کند و همینطور برای امرار معاش زندگی کم کم اختلاف فکر ی باعث جدایی این دو از یکدیگر شد. بعدا ز پایان در س و گرفتن مدرک وتخصص آنها مشغول به کار شدند یکی برای گذراندن طرح عازم مناطق محروم شدودیگری به یک شهر شلوغ رفت آن کس که برای طرحش به مناطق محروم رفته بود بعد از مدتی محبوبیت بسیاری به دست آورد زیرا برای بیماران احترام ویژه ای قائل می شد ، به افرا نیازمند کمک میکرد و برای عیادت بیمارانی که توانایی راه رفتن نداشت به منزل آنان می رفت ،مشکلات دانش آموزان را در درسهایشان اگر فرصت میکرد حل میکرد و در همه زمینه ها یار و مددکار مردم آن محل بود . مردم نیز برای سلامتی و موفقیت او دعا میکردند .

آن یک نفر که برای طرحش به شهر شلوغ رفته بود همه بیماران در حد یک دکتر به او مراجعه میکردند وهرگز سراغی از او نمی گرفتند مگر در مواقعی که لازم بود به پزشک مراجعه کنند . وی دچار غرور و خود خواهی شده بود و خود را عالم همه علوم میدانست به همین خاطر دوستان زیادی نداشت و بیشتر او قات تنها بود ودر کارش هم بیشتر از یک پزشک معمولی نبود و بالا خره به همان مطب شخصی بسنده کرد و کسی از او دیگر سراغی نگرفت وی علیرغم اینکه پزشک موفقی بود ولی از علمش در جهت خدمت به خلق خدا استفاده نکرد ،و کارش تنها جهت رضایت خودش بود نه در راه رضای خدا، ولی دوست وی که بسیار متواضع بود و هیچ غروری در وی را ه پیدا نکرد به سمینارهای مختلف دعوت می شد و مقاله های علمی بسیاری نوشت که همه در راه رضای خدا بود . او شاگردان زیادی را تعلیم داد که همگی موفقیتهایشان را مدیون او می دانند و بیمارانی که به مدد او شفا یافتند همیشه و در همه حال دعا گوی وی بودند.

نتیجه گیری : این گونه افراد در جامعه ما زیاد هستند و اینان مثال و نمونه کاملی از در ختان پر باری هستند که با وجود آنکه میوه علمشان بسیار زیاد و فراگیر است همیشه فروتنی و مهربانی راپیشه خود کرده اند و از خود نام نیک به جای گذاشته اند وهیچگاه از یاد مردم نخواهند رفت زیرا معتقدند که نام نیکو گر بماند زآدمی به کز او ماند سرای زرنگار

آری کسی که دچار غرور و خود خواهی شد سرانجام خودش می ماند وبس ، ولی کسی که فروتنی را پیشه کرد خود می ماند و یک دنیا.

بازپروری انشا مگر دیده باشی که در باغ و راغ صفحه 97 نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۸ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

جواب شعر گردانی صفحه ۹۷ کتاب نگارش دهم مگر دیده باشی که در باغ و راغ بتابد به شب کرمکی چون چراغ انشا بازپروری معنی شعر دریافت مفهوم جواب بازگردانی برداشت

بازپروری انشا مگر دیده باشی که در باغ و راغ

معنی شعر گردانی مگر دیده باشی که در باغ و راغ

   مگر دیده باشی که در باغ و راغ بتابد به شب کرمکی چون چراغ یکی گفتش ای کرمک شب فروز چه بودت که بیرون نیایی به روز ؟ ببین کاتشی کرمک خاک زاد جواب از سر روشنایی چه داد که من روز و شب جز به صحرانیم ولی پیش خورشید پیدا نیم. بوستان باب سوم.

بازپروری شعر مگر دیده باشی که در باغ و راغ بتابد به شب، کرمکی چون چراغ

مقدمه : گول ظاهر را نخورید. بلکه به عمق آن باید توجه کنید. چیزهایی در دنیا وجود دارد که در ظاهر بسیار حیرت انگیز هستند اما در باطن بسیار ساده و بر عکس چیزهای به ظاهر ساده ایی در دنیا وجود دارد که در باطن بسیار پر رمز و راز هستند.

معنی : تا به حال دیده ایی که در باغ و بیشه در هنگام شب کرمی مانند چراغی بتابد؟ یکی دیگر گفت: ای کرم کوچکی که شب ها نورافشانی می کنی به چه علت در روز و روشنایی بیرون نمی آیی؟ کرم که مانند آتشی کوچک روشنایی داشت و از خاک زاده شده بود از سر عقل و درایت این چنین پاسخ داد: که من روز و شب(تمام مدت) در صحرا هستم اما در شب دیده می شوم. زیرا که من در مقابل عظمت خورشید جلوه ایی ندارم.

مفهوم شعر : تصورات ما با آنچه که در واقعیت وجود دارد فرق می کند. ما انسان های حکیم و دانشمند زیادی را می بینیم که از نظر عقلی و هوش و درایت بسیار بالا هستند و زمانی که از میزان عقل و هوش آن ها مطلع می شویم غبطه می خوریم و می گوییم این فرد همه چیز را می داند اما در واقعیت دانسته ها و آگاهی آن ها محدود است به یک مقطع و درجه ایی در حالی که درایت و آگاهی خداوند بسیار زیادتر از آن دانشمند است. دقیقا مانند نور همان کرم شب تاب در مقایسه با نور خورشید که نور کرم شب در مقایسه با خورشید بسیار ناچیز است یا مانند پزشک معالجی که با مداوای بیماری یک شخص بسیار شکرگزار و قدردان او می شویم اما در حقیقت این پزشک در مقایسه با خلقت و معجزه ی خداوند بسیار ناچیز است. در حالی که خداوند همه ی خلقت خود را، سلول به سلول و اتم به اتم با چنان نظم و درایتی در کنار یکدیگر چیده است، تا این چیزی که ما می بینیم شده است.

نتیجه گیری : در ظاهر که به کرم نگاه می کنیم متوجه می شویم که این آفرینش بسیار حیرت انگیز است ولی با کمی دقت متوجه می شویم که این ها همه آفریده ی پروردگار است. ظاهر ماجرا ساده است اما کمی که تفکر کنیم متوجه می شویم انقدر سخت و پیچیده است که حتی فکر و ذهن ما گنجایش آن را ندارد.

انشا کتابخانه مدرسه یا شهر گزارش نویسی پرسش های عینی صفحه 66 و 67 نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۶ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا جواب صفحه ۶۶ و ۶۷ کتاب نگارش پایه دهم درباره در مورد کتابخانه مدرسه یا شهر گزارش نویسی گونه پرسش های عینی پاسخ گزینش و سازماندهی راجب

انشا کتابخانه مدرسه یا شهر گزارش

پرسش های عینی: آیا کتابخانه شهر شما سالن مطالعه دارد؟ چه نوع کتاب هایی در کتاب خانه شهرتان وجود دارد؟ چند کتابدار در کتابخانه مشغول کار هستند؟ چه تعداد کتاب در کتابخانه موجود است؟ کتابخانه در کجای شهر واقع است؟

سازمان دهی پرسش ها: کتابخانه در کجای شهر واقع است؟ چه تعداد کتاب در کتابخانه موجود است؟ چه نوع کتاب هایی در کتاب خانه شهرتان وجود دارد؟ آیا کتابخانه شهر شما سالن مطالعه دارد؟ چند کتابدار در کتابخانه مشغول کار هستند؟

گزارش: کتابخانه شهر ما در حومه شهر قرار دارد. شاید به خاطر این است که از سر و صدا ها و شلوغی ها کمی فاصله داشته باشد. در کتابخانه شهر ما حدود ۵۰۰۰ کتاب وجود دارد. کتاب هایی که خیلی ها تازه هستند و گویی حتی ورق نخورده اند و کتاب هایی که رنگ و روی شان رفته و برگه هایشا گویی پرپر شده است. کتاب ها در انواع موضوعات درسی، کمک درسی، تاریخی، ادبیات، جغرافیایی و. . . . هستند. در کتابخانه شهر ما یک سال مطالع بزرگ وجود دارد که روزهای زوج دختر ها از آن استفاده می کنند و روزهای فرد پسر ها. در سالن مطالعه حدود ۳۰ میز و صندلی وجود دارد که افراد می توانند کتاب های مورد علاقه شان را بخوانند. در کتابخانه ۵ کتابدار کار می کنند که یکی از دیگری مهربان تر و خوش اخلاق تر هستند. تنها مشکل این است که کتابخانه سالن غذاخوری ندارد و کسانی که می خواهند از صبح تا غروب در کتابخانه درس بخوانند محلی برای غذاخوردن ندارند و مجبورند مسافت های طولانی را تا خانه خود طی کنند و دوباره به کتابخانه برگردد.

انشا گسترش هر که در پی کلاغ رود در خرابه منزل کند مثل نویسی صفحه 83 نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۵ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۸۳ کتاب نگارش دهم ضرب المثل هرکه درپی کلاغ رود در خرابه منزل کند گسترش دریافت معنی داستان ریشه حکایت درباره در مورد مثل نویسی

انشا هر که در پی کلاغ رود در خرابه منزل کند

انشا هر کس در پی کلاغ رود در خرابه منزل کند

مقدمه

کلاغ در فرهنگ ما ایرانیان جایگاه ویژه ای دارد از همان کودکی که لب به سخن می گشاییم با گفتن کلاغه می گه غار غار شروع می شود و با یک کلاغ، چهل کلاغ ادامه پیدا می کندو گا هی اوقات سر از آرایشگاه در می آورد و به رنگ موی مشکی پر کلاغی تبدیل میشود.وسر انجام با فراز و نشیبهای بسیار به جایی میرسد که میگویند قصه ما به سر رسید ،کلاغه به خونش نرسید زیرا هر کس به دنبال کلاغ رود به خرابه می رسد پس چه بهتر که کلاغ هیچوقت به خانه اش نرسد.

بدنه

لانه کلاغ مشخص نیست در کجاست بالای درخت است یا در جاهایی که خالی از سکنه است . چیزی که برایش مهم است برداشتن اشیایی است که براق هستند برایش فرقی هم نمی کند چه باشد طلا باشد یا بدل یا یک شیشه براق یا حتی یک اسباب بازی براق ،این کلاغ مورد نظر علاقه زیادی هم به صابون و تمیزی دارد شاید برای همین است که پرهایش همیشه براق است . کلاغ دارای عمر طولانی نیز می باشد بعضی از کلاغها تا ۳۰۰ سال هم عمر می کنند و به خاطر همین به کسی که سنش زیاد است می گویند عمر کلاغ را دارد.

آیا کلاغی با این مشخصات و سبک زندگی می تواند الگوی خوبی برای ما باشد ؟

چرا می گویند هر کس به دنبال کلاغ رود در خرابه منزل کند واقعا”آیا هیچ انسان عاقلی پیدا می شود که دنباله رو کلاغ باشد ؟

خیلی از افراد جامعه هستند که ندانسته به دنبال کلاغ می روند در اینجا منظور از کلاغ الگوهایی هستند که ما در زندگی انتخاب میکنیم . ما در زندگی افراد زیادی را دیده ایم که با پیروی از الگوهای درست به مقامات بسیار بالایی رسیده اند . از همان صدر اسلام می توانیم از این الگوها نام ببریم الگوهای کاملی مانند امامان و پیامبران و پیشوایان دینی که جان شیرین خود را در بیدار کردن مردم از دست دادند و به مقام شهادت نایل آمدند.

این مساله تا زمان حال نیز ادامه دارد کسانی مانند امام خمینی که با یک فرمان کشوری را به انقلاب واداشت ، زیرا می خواست بساط ظلم وستم را از ریشه برچیند و مردم با شناخت کاملی که از ایشان داشتند فرمانش را با گوش دل شنیدند واطاعت کردند.

بعضی از افراد هم هستند که الگوهای غلط را انتخاب می کنند که عاقبتی جز بدبختی و شقاوت ندارند افرادی که دنباله رو یزید ومعاویه و….شدند . مانند ابن ملجم که بعد از عمری عبادت بر اثر یک اشتباه و یک انتخاب غلط به منفورترین آدمها تبدیل شد.

افرادی که الگوی رفتاری نا مناسب دارند مانند کسانی که در دام منافقین کوردل افتادند و دست به ترور انسانهای پاک وآزاده زدند انسانهایی که هر یک خود الگوی کاملی از انسانیت بودند.

انشا اردوی دانش آموزی گزارش نویسی پرسش های عینی صفحه 66 و 67 نگارش دهم

تاریخ انتشار : ۴ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا جواب صفحه ۶۶ و ۶۷ کتاب نگارش پایه دهم درباره در مورد اردوی دانش آموزی گزارش نویسی گونه پرسش های عینی پاسخ گزینش و سازماندهی راجب

انشا گزارش اردوی دانش آموزی

انشا با موضوع گزارش اردوی دانش آموزی پرسش و پاسخ

پرسش های عینی

طاق بستان دارای چند طاق است؟

درکجا واقع شده است؟

آیا از کتیبه های طاق بستان دیدن کردید؟؟

نقاشی های حک شده بر دل صخره ها چگونه بودند؟

سازمان دهی پرسش ها

طاق بستان کجا واقع شده است؟

طاق بستان دارای چند طاق است؟

آیا از کتیبه های طاق بستان دیدن کردید؟

نقاشی های حک شده بر دل صخره ها چگونه بودند؟؟

گزارش

به اتفاق تنی چند از دوستان به کرمانشاه رفتیم این شهر دارای مکان های تاریخی و گردشگرب زیبا و زیادی است که اگر بخواهم درمورد آنها صحبت کنم باید یک کتاب بنویسم یکی از اماکن دیدنی کرمانشاه طاق بستان است دارای سه طاق است که یکی ازاین طاق ها از دو طاق دیگر بزرگ است در داخل طاق تماثیل خسروپرویز سوار بر اسب معروفش شبریز بر دل صخره حکاکی شده که میگویند صحنه تاج گذاری است در داخل طاق های دیگر نیز مراسم تاج گذاری دیگر پادشاهان ساسانی مانند اردشیر دوم و شاپور دوم و سوم نیز حکاکی شده است که باتوجه به امکانات و افزارهای آن زمان انسان متعجب میشود و سازندگانش را تحسین میکند. همچنین سنگ نوشته های زیادی نیز به خط پهلوی کتیبه ای حک شده است در روبه روی این طاق ها دریاچه ای زیبا وجود دارد که آب آن از دل کوه بیرون می آید و سپس از سرریز شدن دریاچه آب آن به صورت رودخانه هایی به جریان افتاده که مناطق گردشگری بسیار زیبایی را ایجاد کرده است به شما پیشنهاد میکنم اگر به غرب سفر کردید حتما از طاق بستان دیدن کنید.

نگارش دهم جانشین سازی با موضوع قفس از نگاه یک پرنده

تاریخ انتشار : ۴ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

نگارش دهم جانشین سازی

موضوع: قفس از نگاه یک پرنده

  قفس برای من، همانند یک دیوار است، دیواری بین آزادی و اسارت، و همچون فاصله ای است، که فرصت پرواز را تباه میکند.

 هربار که خورشید با طلوع خود، روزی تازه را به ارمغان می آورد، اتفاق تازه ای در زندگی من رخ نمی دهد و هر روز خسته کننده تراز دیروز است؛ هر صبح، آوازی می خوانم و در این قفس کوچک پرپر می زنم و با حسرت و اندوه از پنجره ی کوچک اتاق به آسمان نیلی می نگرم، آیا ممکن است روزی رنگین کمان را از نزدیک تماشا کنم و در آسمان زیبا پر بکشم؟

 از زمانی که چشم به این دنیا گشودم،در قفس بودم و رویای رهایی داشتم، هنوز هم به رهایی از این قفس امید دارم. انسان هایی که مرا در بند کردند برایم قفس بزرگ و زیبایی آوردند، تا به خیال خودشان در آن احساس راحتی کنم، اما آنها نمی دانند که قفس، به رنگ و اندازه اش نیست، بلکه به ذات و ماهیتش است، هرچه که باشد باز هم آزار دهنده است و آزادی را در بند می کند.

 هرشب و روز به رهایی از این قفس می اندیشم، هرصبح برای خورشید درخشان، و هر شب برای ماه تابان رویایم را بازگو می کنم، می دانم که آنها صدایم را می شنوند و به من امید می دهند و برای همین سخن گفتن با آنها برایم آرامش بخش است. درست است که در این قفس حبس شده ام و گاهی رنگ و بویش را به خود می گیرم، اما باز هم به حقیقت پیوستن رویایم را ناممکن نمی دانم چراکه هر قفسی راه خروجی دارد.

انشا با ویژگی تضاد مفاهیم روز و شب صفحه 107 پایه دهم

تاریخ انتشار : ۳ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا صفحه ۱۰۷ پایه دهم با ویژگی تضاد مفاهیم روز و شب کامل

انشا با ویژگی تضاد مفاهیم روز و شب

متن با ویژگی تضاد مفاهیم روز و شب

مقدمه

جهان هستی دست سازه پروردگار یکتا آنقدر دقیق و عاری از عیوب ساخته شده است که هیچ ذهنی قادر به درک شگفتی ها و زیبا ییهای آن نیست . یکی از این پدیده های شگفت انگیز پدیده شب و روز است .

بند بدنه

خورشید کم کم به سوی دور دستها روان می شود و ماه مهیای تکیه زدن بر کر سی خورشید می شود . اما به راستی تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف نور اندک مهتاب در مقابل دریای درخشانی چون خورشید قطره ای بیش نیست در مقابل اقیانوس بیکران .

فرصت کار و تلاش رو به اتمام است و زمتن آسا یش و استراحت و مهیا شدن برای روز دیگر است . بله روز زمان کار و تلاش برای کسب معرفت الهی است و بندگی او.

شب و روز هر دو زیبا هستند ،در روز آسمان آبی چشم نواز دلبری میکند و شب نقاشیهای پروردگار بر سقف تاریکی در غالب ستارگان خود نمایی می کنندوفرصتی میدهند به عاشقان کهکشان جهت پرده برداری از یکی دیگر از رازهای خلقت،بله شب فرصتی مناسب است برای ستاره شناسان جهت رصد آسمان ، براستی که انعکاس تصویر آسمان در آبی دریاها یکی از زیباترین سازه های خالق یکتاست .

نتیجه گیری

هر چیزی که در جهان هستی است نشانه ای است از کرامت خالق هستی و آینه باز تاب کننده عظمت قدرتش و انسان باید یاد بگیرد که چگونه از هر پدیده ای در س خدا شناسی بیاموزد.

نگارش دهم درس ششم مقایسه قلب و سنگ

تاریخ انتشار : ۳ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

نگارش دهم درس ششم

موضوع: مقایسه قلب و سنگ

آیا تا به حال از ارتفاع سقوط کرده اید؟ یا در کودکی با دوچرخه بر روی جدول سخت خیابان افتاده اید؟ یا مثلا سرتان به دیوار خورده است؟ اگر هریک از اینها را تجربه کرده باشید؛ می دانید که سنگ سخت است و دردناک.گویی کینه ای بزرگ در درونش هست که در این حد سخت است و او دشمن نرم ترین و لطیف ترین چیز روی زمین است یعنی قلب. لطیف از این نظر نمی گویم که همچون پر طاووس و پنبه، نرم است بلکه از این نظر که سرشار از لطافت و احساس است برخلاف سنگ که درونش کینه را بزرگ کرده و پرورش داده است. این لطافت تا زمانی است که ما احساس و مهربانی را در وجودمان نکشیم. من هر روز قاتل های زیادی را میبینم که احساس خود را کشته اند و قلبشان همچون سنگ،سخت شده و ذره ای احساس از آن بیرون نمی ریزد و گویی جعبه ای است گرانبها که کلید قفل آن را کسی ندارد.

قلب هم مانند سنگ کثیف می شود و چرک می گیرد و اگر آن را تمیز نکنیم ظلم،حسادت،نامهربانی و بدخواهی در آن رشد می کند.

قلب ممکن است مانند سنگ های فرش شده روی خیابان لگد مال شود اما خدا نکند این روز فرا برسد. عزیزانم نگذارید هر کسی رمز قلب شما را بلد باشد.بیاید و همانند سنگ های خیابان از روی آن رد شود.قلب حرمت دارد و قیمت آن با سنگ های خیابانی قابل مقایسه نیست...

سنگ می تواند مثل قلب نرم شود اگر به آن توجه و محبت شود که گفته اند:از محبت خارها گل می شود.

و یادمان باشد که حواسمان به آدم هایی که قلبشان چرک گرفته باشیم و گرد و غبار را از روی آن پاک کنیم.

نگارش دهم درس ششم مقایسه ساعت مچی و دستکش

تاریخ انتشار : ۲ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

نگارش دهم درس ششم

موضوع: مقایسه ساعت مچی و دستکش

   شاید همیشه سریع به این ور و آن طرف می دوم ، شاید خیلی سریع حرکت می کنم ، شاید همه از رفتن سریع من وحشت زده اند .

شاید شایدهای زیادی در وجود خود داشته باشم اما هرگز آن دستکش که قل دیگر خود را گم کرده بود را فراموش نخواهم کرد.

    من ساعتم خب،...ساعتی هستم که عقربه داشتم ، باطری را درون خود محافظت کردم ، بندی شفاف و سالمی داشتم که تا به حال به نزد هیچ دکتری نرفته بود و همچنین در کنار دوستانی که رنگ های لباس هایمان هم خانواده یک دیگر بودند جمع بودیم و با صدای تیک تاک تیک تاک با هم اسرار جهان را به گوش دوستان می رساندیم .اما اینها را فقط داشتم و الان حالت و قالب یک ساعت را دارم و همچنین دوستی به نام دستکش که وضعیتش بهتر از من نیست، دارم پس می توانم بگویم که او شباهت هایی با من دارد.زیرا قُلش را از دست داده و پنج تا عقربه های کلفتش نصف شده اند و دگر نمی توانند حرکت کنند و ثابت مانده اند چون باطری که اسمش برای من خیلی عجیب است و به گمانم نامش دست بند را ندارد. بنابراین او فقط بافت یک دستکش را دارد و در کنار دوستی به نام ساعت مچی نشسته است.

   هر چه باشد ما در کنار هم درون نخبه ها و بزرگان زباله ها نشسته ایم و هراسان از وقایعی که بر سرمان خواهد آمد .اما هر چه باشد باطری دستکش با نبض و دستور و جنبش قلب کار کرده ولی باطری من با حس و حال مغز شروع به کار کرده بود. با اینکه او از نوادگان قلب و من از نوادگان مغز هستم او هیچ محبتی را نشان نمی دهد و من هر ثانیه با او سر صحبت را باز میکردم. گویا محبت مغز چندین برابر قلب است.اما چون این اسم پراز احساس بر روی دستکش است همه انسان ها این قلب بی تجربه و احساس و وجودی از سنگ یعنی دستکش را انتخاب و نوازش می کنند.

تمام انشا های پایه دهم ، یازدهم و دوازدهم :: فلش بوک

تاریخ انتشار : ۱ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

انشا :: فلش بوک

انشا پایه دهم :: فلش بوک

انشا پایه یازدهم :: فلش بوک

انشا پایه دوازدهم :: فلش بوک

انشا در مورد دل که پاک است زبان بی باک است پایه دهم

تاریخ انتشار : ۱ ‎شهریور ‎۱۳۹۹

 

انشا در مورد دل که پاک است زبان بی باک است پایه دهم

انشا در مورد دل که پاک است زبان بی باک است پایه دهم

دل که پاک است، زبان بی باک است صفحه ۸۳ پایه دهم

مقدمه: انسان های بی باک دل های پاک دارند و دل های پاک، به هر چیزی دست بزنند طلا می شود. زیرا آن ها چیزی دارند به اسم صداقت.

تنه انشا: دل های پاک حرف هایشان بوی حقیقت می دهد، بوی درستی، بوی انسانیت. همان چیزی که خیلی از مردم از آن بی بهره هستند. همان هایی که در ظاهر دوست تو هستند ولی در باطن از یک دشمن هم دشمن ترند. همان هایی که با دروغ و تظاهر سرت را شیره می مالند. زیرا که دلی ناپاک و سیاه دارند، آن ها کارشان را با دروغ پیش می برند . همان دروغی که کینه می آورد و خانه ها را خراب می کند.

بازنویسی حکایت اعرابی ای را دیدم در جمع طلافروشان صفحه ۵۷ پایه دوازدهم

تاریخ انتشار : ۱۶ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

بازنویسی حکایت اعرابی ای را دیدم در جمع طلافروشان صفحه ۵۷ پایه دوازدهم
 

بازنویسی حکایت اعرابی ای را دیدم در جمع طلافروشان

بازنویسی حکایت اعرابی ای را دیدم در جمع طلافروشان صفحه ۵۷ پایه دوازدهم فروشان

بازنویسی حکایت اعرابی ای را دیدم در جمع طلافروشان صفحه ۵۷ پایه دوازدهم

 

بازنویسی حکایت اعرابی ای را دیدم در جمع طلافروشان :

   مردی عرب را در جمع طلافروشان بصره ملاقات کردم که از دوران جوانی اش حکایتی را نقل می کرد . او می گفت که در روزگار جوانی همه ی خوشبختی و راحتی دنیا را در بین طلا و نقره های درخشان مشاهده می کردم و  همیشه در مبادلات و تجارت های کوچک و بزرگ مشغول به کار بودم و درآمد خوبی کسب می کردم . اما هرگز  از این درآمد راضی نبودم و آن موقع به دنبال گنجی بسیار بزرگ که در بیابان نهفته شده بود ، راهی بیابان شدم  .

   چندین روز به دنبال گنج در بیابان گشتم ولی چیزی نیافتم . پس از چند روز آب و غذایم تمام شد و از آن پس فقط به دنبال پیدا کردن آب یا غذایی برای زنده ماندن بودم . ناگهان کیسه ای توجهم را جلب کرد . گمان کردم که درون کیسه گندم بریان است و بسیار خوشحال شدم . اما وقتی کیسه را باز کردم متوجه شدم که پر از مرواریدهای گران بها است ، بسیار ناامید و ناراحت شدم و متوجه شدم که قناعت در زندگی بزرگترین ثروت است .

اصل حکایت اعرابی ای را دیدم در جمع طلافروشان :

اعرابی ای را دیدم در حلقه جوهریان بصره که حکایت همی کرد که وقتی در بیابان راه گم کرده بودم و از زاد معنی با من چیزی نبود و دل بر هلاک نهاده که ناگاه کیسه ای یافتم پرمروارید . هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریان است و باز آن تلخی و نومیدی که بدانستم که مروارید است .

در بیابان خشک و ریگ روان    تشنه را در دهان چه دُر چه صدف

مرد بی توشه کاوفتاد زپای         برکمبربند ِ او چه زَر چه خَزَف

شعر گردانی عشق شوری در نهاد ما نهاد صفحه ۴۱ پایه دوازدهم

تاریخ انتشار : ۱۵ ‎مرداد ‎۱۳۹۹

شعر گردانی عشق شوری در نهاد ما نهاد صفحه ۴۱ پایه دوازدهم

جواب شعر گردانی پایه دوازدهم صفحه ۴۱

 

عشق و محبوب همیشگی ما خداوند در هنگام آفرینش ما انسان ها روح خودش را درون جسم های ساخته شده از خاک ما دمید و در درون ما تکه ای از شور عشق به خود را قرار داد که باعث شد ما انسان ها همیشه و در تمام لحظات زندگی خود و تا زمان مرگ به دنبال معشوق ابدی خود باشیم .

او زبان را به ما داد و برای آن هدیه ای به نام عقل قرار داد که باعث شد توانایی گفت و گو کردن در ما پدید بیاید و ما در هر لحظه با توانایی عقل و ذهنمان به دنبال یافتن معشوق و یار حقیقی خود باشیم ؛ کسی که جز صلاح و خوشبختی و پایانی خوب برای ما نمی خواهد .

برای دست یافتن به یار حقیقی خود برای ما در این جهان نشانه های بسیاری قرار داده است و یار ما در هر لباس و در هر مکانی برای رشد و رسیدن به حقیقت زیبایی نمایان می شود و ما با کمی تامل در اطراف و جهانی که در آن قرار داریم و زیبایی های آن می توانیم به بزرگی و قدرت و اینکه خدا به چه میزان بنده خود را دوست دارد ، درک پیدا کنیم  . این حقیقت غیر قابل انکار است. 

متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.