آموزش آرایۀ تناقض ، متناقض نما یا پارادوکس
آرایۀ تناقض یا پارادوکس
* تناقض: آوردن دو واژه یا دو معنی متناقض در کلام است، به گونهای که آفرینندۀ زیبایی باشد. این آرایه به نام «متناقض نما» یا «پارادوکس» نیز معروف است.
* نکته: آرایۀ «تناقض» از سویی به آرایۀ «تضاد» شبیه است و از سوی دیگر با آن تفاوت دارد.
شباهت آرایۀ «تناقض» با «تضاد» در این است، که در هر دو از واژه های متضاد یا معانی و مفاهیم متضاد استفاده میشود.
اما تفاوت آرایۀ «تناقض» با «تضاد» دراین است، که در «تضاد» دوواژه یا دوعبارت یا دومفهوم، فقط با هم
از نظر معنایی مخالف و متضادند؛
در حالی که در «تناقض» هر یک از این واژه ها یا مفاهیم یا عبارات، میکوشند واژه یا مفهوم دیگر را نقض کنند و از بین ببرند.
به عبارت دیگر؛ در آرایۀ «تضاد» واژه ها ی متضاد مانند دو انسانند، که فقط با هم قهر هستند و هیچ بحث
و سخن و درگیری با هم ندارند و هر یک در گوشهای از جمله نشستهاند.
اما درآرایۀ «تناقض» این واژهها مانند دوانسانند، که باهم درگیر شدهاند و مشغول بحث و دعوا و کتککاری
هستند و هر یک میخواهد دیگری را از میدان به در کند.
مثال 1:
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است.
– در این بیت واژه های «حاضر» و «غایب» به هم اضافه شدهاند و «غایب» صفت «حاضر» شده است، که
البته از نظر منطقی چنین چیزی ممکن نیست.
یعنی کسی که «حاضر» باشد، نمیتواند هم زمان «غایب» هم باشد و هر یک از این دو واژه وجود واژۀ دیگر
را نقض میکند. پس این ترکیب آرایۀ «تناقض» دارد.
مثال 2:
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است.
– در این بیت واژه های «دولت» و «فقر» به هم اضافه شدهاند و «فقر» مضاف الیه «دولت» شده است و
«دولت» به معنای «ثروت» است.
از نظر منطقی نمیتوانیم بپذیریم، واژۀ «فقر» که خود به معنای «نبود ثروت و دولت» است؛ نوعی ثروت به شمار آید.
پس هر یک از دو واژۀ «دولت» و «فقر» معنای دیگری را نقض میکنند و آرایۀ «تناقض» را به وجود آوردهاند.
مثال 3:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.
– برای روشن شدن تناقض زیبای این بیت، ابتدا باید معنای بیت را بدانیم.
شاعر در این بیت میگوید: «اگر میخواهی به آرزوهایت برسی، بکوش تا از راه هایی که در خلاف جهت مسیر معمول هستند، استفاده کنی.
زیرا من وقتی از جانب معشوق کسب جمعیت کردم (خاطر جمع شدم)، که او زلفش را برای من پریشان کرد.
یعنی مرا آسوده خاطر ساخت، که فقط به من فکر میکند و جز من در حضور هیچ کس زلفش را پریشان نخواهد کرد.»
مصراع دوم یعنی «کسب جمعیت (خاطر جمع شدن) از پریشانی و آشفتگی زلف معشوق» ، «تناقض» دارد.
زیرا نمیتوان با «آشفتگی و پریشانی و به هم ریختگی» به «حواس و خاطر جمع» دست یافت، بلکه با
«نظم و ترتیب و انضباط» میتوان به «خاطر آسوده و جمع» دست پیدا کرد.
یعنی «کسب جمعیت» و «پریشان کردن زلف» هریک مفهوم دیگری را نقض میکنند و آرایۀ «تناقض» دارند.
تهیه کننده: احمدرضا مرادی

